در سفره ي ما نيزه و شمشير زياد است
يک کاسه ي آب نيست ولي تير زياد است
اي مائده ! برسفره زتو سير زياد است
حاجي سوي قربانگه عشاق روان بود
اي کودک ششماهه بزن حلق برآن تير!
اي دست خدا مَشک رها کن پي شمشير!
اي پير بزن بوسه به پيشاني تقدير!
آدم ز ازل تا به ابد سينه ن بود!
اي اسب! نجيبي کن و آهسته بزن پاي
اي تير صبوري کن و بگذر تو ازاينجاي
اي قصه ي پرغصه مشو واردِ« اي واي.»
بر رويِ زمين، آهِ جگرسوزِ زمان بود
ايراد ملائک به خداوند همين بود
از روز ازل غُصه ي همراهِ زمين بود
رفتار بني آدمِ خونريز چنين بود
مظلوميت خون خداوند چنان بود
با نام خداوند بر او تيغ کشيدند
همصحبت الله شدند جيغ کشيدند
برقول ملائک خط تصديق کشيدند
آن مايه ي افساد که گفتند همان بود
#محمد_علي_خدادوست
درباره این سایت